"
next
مطالعه کتاب هزار و يك ترانه
مشخصات کتاب


مورد علاقه:
0

دانلود کتاب


مشاهده صفحه کامل دانلود

هزار و يك ترانه

مشخصات كتاب

سرشناسه : محسني حسن - 1325 عنوان و نام پديدآور : هزار و يك ترانه مولف حسن محسني خسروشاهي (حاجب مشخصات نشر : تبريز: حسن محسني خسروشاهي 1381. مشخصات ظاهري : ص 210 وضعيت فهرست نويسي : فهرستنويسي قبلي يادداشت : فهرستنويسي براساس اطلاعات فيپا. موضوع : شعر فارسي -- قرن 14 رده بندي كنگره : PIR8203 /ح 53ه4 1381 رده بندي ديويي : 62 م 325 ه 1381 شماره كتابشناسي ملي : م 81-40711

الف

عطر آرام عبورشان هنوز تا بالادست دره ها پيداست از همين راه رفته اند حتما حالا يك طور ديگر از ردپايشان به سرمنزل پروانه مي رسيم راه باريكه هاي دنباله دار پاييزي هنوز هم پر از عطر عبور آشناياني ست كه سالها پيش از ياد بي مرور مردمان رفته است اي كاش پسران ماه و دختران چشمه نشين مي دانستند بالا دست دره ها پيداست اگر هنوز هم از رد روشن ستارگاني ست كه ديگر از جنوب شرقي شب به خانه باز نمي آيند

ش

ديگر از آن همه رفته ي رويا نويس بوي كسي از كرانه هاي نور و نجات نمي آيد پس تا كي به خواب اين همه هلاهل مجبور مجبور به باور خاموش آينه انتظار آدمي ؟ آبي كه از روي گريه رفت محال است به خواب غمگين ترين نرگس مرده بيايد همه رفته اند تنها يكي سايه سار چراغي شكسته است اين با شب بي پايان مسافرش كه رو به شد آمد آب ها كرانه ها و روياها نشسته است هي نورا ... نجات نا به هنگام بي باوري

د

در بازي باد و لرزش خارزار اين باديه هر پرنده ي غمگين رهگذري مي داند نيلوفر نام گلي ست ستاره فقط شب پيداست و رمه ي آهوان بي رود و راه از اين جا رفته اند حالا از درس بعدي ديكته بگو بيرون از اندازه ي هر هفت آسمان بلند دوستت مي دارم و دلم نمي آيد ديگر اين كلمه ي كوچك ساده را غلط بنويسم زن خيلي خوب است

ر

بعضي ها چه راحت به خواب مي روند درست مثل نوزاداني در آرامش ماه و بيشه و هوا بعضي ها اصلا نمي دانند شب تا شب چند پرنده ي بي آب و آسمان بي آب و آسمان به آشيانه باز مي گردند از اين پهلو به آن پهلو پس كي آن خواب عميق آسوده فراخواهد رسيد ؟ روزگاري نيز من بي خواب اين همه راز نوزاد نيستاني از نور ماه و بيشه هاي بي خبر بودم ببين با من چه كرده اند كه كارم ديگر از ترس داس و ني خواني دريا گذشته است حالا سال هاست كه هر شب خدا كسي مي آيد از اين بند بسته به آن خواب خسته مي بردم نمي گذارد از مگوي اين همه گريه يك شب راحت يك سكوت بلند يك خواب خوش هي زن از ازل آمده پروردگار پيش روي من نشسته پس راه بيشه ي ني و كودكي هاي ماه و نمازخانه ي رابعه كجاست ؟

ز

كار هر شب من است رخسار خواب آلود اين شب خسته گاهي مرا از بيداري بادهاي نابلد مي ترساند مي روم كنار همين كوچه هاي قديمي ممكن چند نيامدن به من چه را قدم بزنم همسرم خواب است دخترانم درياها شهر آدميان دارم قدم مي زنم دارم داشته هاي بي پايان شاعري شبيه پروانه و تيغ زار بي باران را مي شمرم هفت آسمان كامل از كلماتي كه ملائك برايم آورده اند چراغي شكسته و چند سينه سرشار گريه و مگوهاي پرده پوش و پرنده اي پاييزي بالاي بام خانه ي پدر كه مي دانم ديگر نه پرنده اي مانده

1 تا 2